ویژه/ میدان وحدت تا میدان ونک…مدرسه هایگازیان تا باشگاه آرارات/داستان یک سقوط

«که کنار پنجره‌ی یخ‌بسته، خاموش بودم»… آرمن واهه*

یک- تا آرارات 

از روشنای امید در سپیده‌دمان مدرسه‌ی هایگازیان، نزدیک به یک و نیم سده‌ی پیش، تا شب تیره و ناامید باشگاه فرهنگی ورزشی آرارات، در روزگار ما، یک ابدیت فاصله است. هایگازیان، واقع در بازارچه‌ی مُعیّر(میدان وحدت اسلامی) مدرسه‌ای نو بود در زمانه‌ای کهنه برای آموزش کودکان ارمنی، که با وانهادن شیوه‌ی مکتب‌خانه‌ای، راه را برای سبک اروپایی تدریس و آمورش در ایران گشود. راه‌اندازی هایگازیان به سال ۱۸۶۹م/۱۲۸۶ق، پس از تاسیس چاپخانه‌ی وانک آمناپرگییچ در جلفای اصفهان به سال ۱۶۳۸م/۱۰۴۶ق، مهم‌ترین و ارزنده‌ترین خدمت فرهنگی ارامنه‌ تا آغاز دوران مشروطه به شمار می‌رود. بدین‌سان، هایگازیان تنها یک نام برای بایگانی در تالار افتخارات ارامنه نیست، بل مُهری نازدودنی است بر گنجینه‌ی خواست و اراده‌ی یک ملت: خواست و اراده‌ی تغییر، نو شدن و امروزگی. با گسترش و بالندگی مدرسه‌ی هایگازیان است که پس از رخداد مشروطه و آوار ناگهانی تجدد به ساحت تکیده‌ی جامعه ایران، ارامنه، آرام‌آرام، به بخشی فناناپذیر از معماری نوین فرهنگ پارسی بدل می‌شوند. افزون بر کاربستِ شیوه‌های نوگرای ارامنه در آموزش و پرورش عمومی، تآتر و سینما، در مقام دو زبان فرهنگیِ تازه، با کوشش‌های بی‌پایان هنرمندان خستگی‌ناپذیر ارمنی است که افق‌ها و چشم‌انداز تازه‌ای از روش‌های بیانِ خواست و اراده‌ی فرهنگی پیش روی مردمان این سرزمین گشوده می‌شود. مگر می‌شود از هنر دوران تازه سخن گفت و مردان و زنانی چون هاروتیون ماردیروسیان، هوهانس ماسحیان، لرتا، سیرانوش، شاهین سرکسیان، آوانس اوهانیان، اردشیرخان(آرداشس بادماگریان)، آربی آوانسیان، ساموئل خاچیکیان، آراپیک باغداساریان، و آنیک شفرازیان را نادیده انگاشت و یا نقش دیرپای استادانی چون لوریس جکناووریان را در تکامل زبان فرهنگی این سرزمین به پرسش گرفت. در این میان، برای توده‌ها، برای بسیاری از توده‌ها، اما، سهم ارامنه و در صدر آن خاطره‌ی جاوید هایگازیان در نامی دیگر تجلی یافته است. این نام، بی‌هیچ تردیدی، «آرارات» است. چه این‌که شصت‌‌وهفت‌سال پیش، به سال ۱۳۲۳ش/۱۹۴۴میلادی با تاسیس باشگاه فرهنگی و ورزشی آرارت در نزدیکی خیابانی منتهی به میدان ونک است که مدرسه‌ی هایگازیان در میدان وحدت اسلامی، مدرسه‌ی ارمنیان در محله‌ی حسن‌آباد، و مکان‌هایی از این دست، ضمن استمرار در ایفای نقش تاریخی خود میان نخبگان، بخشی از این رسالت میهنی را، دست‌کم در میان توده‌ها به باشگاه آرارات می‌سپارند. حادثه‌ی مهم تولد باشگاه درست زمانی رخ می‌دهد جنگ جهانی دوم رو به پایان می‌رود‌، تغییراتی بنیادی در صدر حکومت پادشاهی ایران رخ داده است و جای پای متفقین را هنوز می‌شود در خاک کشور به‌روشنی بازشناخت. در چنین بستری، ورزش تکاپو و واقعیتی تازه است که در مقام زبان تازه‌‌ای برای بیان اراده‌ی عمومی، میان توده‌ها به‌گونه‌ای فراگیر شکوفا می‌شود. بدین‌‌سان ارامنه، چونان گذشته، در فراگرد برساختن این زبان همگانی تازه، با تاسیس باشگاه آرارات پیشگام می‌شوند‌

دو- و اما آرارات 

چند سال پس از تاسیس، باشگاه آرارات دارای تیم‌های ورزشی وزنه برداری، پینگ پنگ، اسکی، کشتی و پرورش اندام می‌شود. در ادامه، بوکس، فوتبال و بسکتبال هم در پی می‌آیند. ورزش ارامنه، در المپیک ۱۹۵۶ ملبورن، دوازده‌سال پس از گشایش باشگاه آرارت، یکی از نقاط اوج خود را از سر می‌گذراند: هنریک تمرز، ستاره‌ی وزنه‌برداری باشگاه، در ملبورن به مقام ارزش‌مند پنجم دست می‌یابد. در بازی‌های آسیایی ۱۹۷۴ تهران، ارامنه در اوجی دیگر ظاهر می‌شوند؛ ماسیس هامبارسومیان مدال طلا، و هاملت میناسیان مدال برنز را در بوکس به گردن می‌آویزند. فوتبال اما در راه است، چونان همیشه، فراسوی همه‌ی ورزش‌ها. با تاسیس استادیوم فوتبال آرارت به سال ۱۳۵۳ش/۱۹۷۴م، در همان نزدیکی میان ونک، و با طراحی مهندسی و اجرای رُستُم وسکانیان است که تیم فوتبال باشگاه آرارات پس از پرسپولیس و تاج، فراتر از تیم‌های بزرگی چون دارایی، شاهین، تهران‌جوان و عقاب، به محبوب‌ترین تیم پایتخت و حتا سراسر کشور بدل می‌شود. در درازنای سه دهه، به رهبری ‌زنده‌یاد منصور امیرآصفی، و سپس حسن حبیبی، شاگردان مکتب فوتبال آرارات؛ یعنی مردانی چون کارو حق‌وردیان، آندرانیک اسکندریان، وازگن صفریان، باغدیک عابدیان، رافیگ مارگوسی، مارکار آقاجانیان، ویگن کواییان، فرد ملکیان، ادموند اختر، ادموند بزیک، سرژیک تیموریان، ورژ بخشی و ژورس غازاریان، دوام نام باشکوه آرارات را بر جریده‌ی نفوذناپذیر فوتبال ایران ثبت می‌کنند، به ارکان فوتبال ملی بدل می‌شوند و برخی‌شان با پیوستن به تیم‌های قرمز و آبی، به مقام ستارگان می‌رسند. بدین‌سان تیم فوتبال آرارات تا پایان دهه هفتاد(۱۳۸۰)، در هم‌بستگی، یک‌دلی و اتحاد میان گروهی از مردمان این سرزمین پهناور، سنگینی همان نقشی را بر گرده‌ی خویش دارد که حضور تیم‌های چونان ملوان و تراکتور سازی در بندرانزلی و تبریز، استوار بدان است.

 

سه- آرارات، یک ماضی بعید 

 

دهه‌ی هشتاد، دهه‌ی سقوط است. در سال‌های آغازین این دهه‌، آهنگ ناکوک «فوتبال حرفه‌ای» ساز می‌شود. و چنین، هزینه‌های  فوتبال و رمزگان بقای  در آن، به بند ناف یارانه‌های دولتی «پیوند» می‌خورد، آویخته به آسمان سودا و سرسام و ستارگان، آونگ‌وار «تاب می‌خورد». و راز نابودی در همین پیوند و تاب است. از هزینه‌های سوداییِ حرفه‌ای و جهانروا تا هزینه‌های ساده‌ی بومی و محلی هم، یک ابدیت فاصله است. فاصله‌ای به وسعت بقا؛ از فراز تا فرود، از صعود تا سقوط، از حضور تا فراموشی، و از کجا تا به کجا. آن‌ها که در این فاصله باقی می‌مانند، تنها و تنها، تیم‌های بهره‌مند از «لقمه‌های دولتیِ» بی‌حساب و سودایی‌اند: تیم‌های دولتی و دولتی و دولتی. آرارات بر گرد کمک‌های مالی محدود ارامنه می‌چرخید و تیمی بومی و خصوصی بود با سرنوشتی روشن در بزنگاه سودایی فوتبال دولتی-یارانه‌ای، فاجعه‌ی نهایی اما مصیبتی است که به محض بی‌اعتنایی دولت بر تیم‌های منتسب به نهادهای دولتی آوار می‌شود: از «دارایی»، این سرور فروپاشیده‌ی دیروز، تا ذوب‌آهن، این بزرگ تکیده‌ی امروز. راستی! عقاب، وحدت، هما، بانک‌ملی، کشاورز، بهمن، و تهران‌جوان حالا کجای مرزهای تنگ این فوتبال ایستاده‌اند؟ و آرارت کجاست؟ …آرارات جایی نیست؛ محو است، محو، بازنشسته، و فراموش. و این تقدیر تیم‌های تک‌افتاده، جدامانده، وانهاده و رهاشده است. تقدیری که، هم سنگ بنا، هم سرنوشت آن را، از پیش و در جایی دیگر ساخته‌اند و همچنان برمی‌سازند: در پشت پرده‌‌ای خشن و زبر، که در هاله‌ای نه از نور، که از غبار و تاریکی، فرو رفته است؛ در مه غلیظی از ابهام. فوتبال ایران عروسک بی‌جان و دلمرده‌ای است که کوتوله‌ای چیرده‌دست درون‌اش جا خوش کرده و هرچه لعبت‌بازی و عروسک‌گردانی است، نیک و بد، کار اوست. **

 

  بازخوانی تقدیر تلخ و «تاریک» آرارات، به‌گونه‌ای ناساز و مضحک، در حکم روشنایی خیره‌کننده‌ای است که موزه‌ی نکبت‌بار حسرت را، دالان هزارتوی فراموشی را، اندکی، تنها اندکی، روشنی می‌بخشد. بازخوانی سرنوشت آرارات، واقعیت امروز آن را ترسیم نمی‌کند، بل پرده از هراس و سکوت مرگ‌باری فرومی‌کشد که این «واقعیت» برمی‌انگیزد. *** آرارات که روزگاری چون نامش استوار بود، آرام‌آرام، در برابر سنگ سخت لقمه‌های دولتی چون شیشه خرد و ویران شد، آن را ماضی بعید می‌پسندیدند و می‌خواستند، پس تار صیغه‌ای مبهم، ناشناس و از مدافتاده را هم به دورش تنیدند. اکنون آرارات، تالاری است و مکانی، بیش‌تر برای برپایی مجالس جشن و کنسرت‌های موسیقی، و گاهی هم البته کارزاری برای ورزش. ایرنا، خبرگزاری رسمی کشور، چند سال پیش در آستانه‌ی المپیاد ورزشی ارامنه که پس از ۴۷سال به سبب نابسندگی منابع مالی و تامین اعتبار بدون حضور تیم‌های خارجی چونان تورنمنتی داخلی برگزار شد، چنین نوشت: « تیم بسکتبال دختران آرارات تنها تیم ورزشی این مجموعه است که در حال حاضر در رقابت های سطح اول ایران فعالیت می‌کند. فوتبال این باشگاه(…)، از صفحه فوتبال ایران محو شده است. تیم بسکتبال مردان آن نیز به دلیل اینکه نتوانست از عهده مخارج بر بیاید، به درخواست خودش به دسته پایین تر رفته است.»

 

چهار- آ…ر…ا…ر…ا…ط 

بنا به وضع موجود فوتبال دولتی ایران، و البته ارکان دولتی ورزش کشور، و نمایش مضحکی که از «خصوصی‌سازی» در فوتبال به راه افتاده، امید چندانی به تولد دوباره‌ی آرارات نیست. ما نمی‌خواهیم چون پاسکالِ فیلسوف راه حل نهایی را در جایی بیابیم که هیچ نشانی از آن نیست. چون که خیال می‌کنیم واگذاری آزادانه و بی ‌زد و بند سهام تیم‌های باقی‌مانده به بخش خصوصی واقعی، به سرمایه‌گذار خصوصی راستین، و نه جعلی، آغاز راه رهایی و نجات است. چرا که لقمه‌های دولتی برای فوتبال کشور، آن گونه که در رمان مشهور «کوتوله» اثر پَر لاگرکویست، ملکه تئودورا کوتوله‌ی پلشت دربار؛ یعنی پیکولو را، گاهی صدا می‌زد، یک «دوست خبیث» است. این دوست خبیث فوتبال، در جایی امن و دسترسی‌ناپذیر، آن سوی پرتگاهی ابدی ایستاد و از دوردست برایش سوت کشید. فوتبال، ناخواسته و ناگزیر، اما با هزاران امید، باید به سویش می‌شتافت. فاجعه همین‌جا بود: این که در آستانه‌ی پرتگاه، بخشی از فوتبال ایران، امیدی زیبا از برابر دیدگان‌اش رخت بربست و سقوط کرد؛ نیست و نابود شد. تکه‌ای دیرآشنا از آن بخشِ نیست و نابودشده، آرارت بود. اکنون، «گذشته» تنها واژه‌ای است که در بازخوانی و توصیف آرارات هنوز معنا دارد. تیم ارامنه، تیم مسیحی‌های ایران، در قعر گذشته سکوت کرده است، درست چونان کسی که صدها سال در اتاق مخصوص اعتراف، در کلیسایی متروک نشسته، و از یادها رفته است. چه کنیم، فراموش کنیم؟ توماس مان در گوشه‌ای مهجور از اثر مشهورش نوشته است که:« ولی من نمی‌خواهم فراموش کنم. فراموش کردن هم شد تسلا.» ****

نویسنده: عدنان دانش یار 

 

پانوشت‌ها: 

* دفتر شعر «بال‌هایش را کنار شعرم گذاشت و رفت»

** وام‌گرفته از تعبیر والتر بنیامین درباره‌ی ماتریالیسم تاریخی با الهام از قصه‌ای چینی- عروسک و کوتوله(پارسی از مراد فرهاد پور و امید مهرگان)

*** وام گرفته از گفته‌ی آندره ژید درباره‌ی آثار لویی فردینان سلین( مرگ قسطی-ل.ف.سلین، پارسی از مهدی سحابی)

**** بودنبروک‌ها؛ زوال یک خاندان- توماس مان(پارسی از علی‌اصغر حداد)

***** بخشی از اطلاعات درباره ی فرهنگ ارمنی و نگارش اسامی با استناد به کتاب زیر است: ایرانیان ارمنی- آندرانیک هویان-دفتر پژوهش‌های فرهنگی-چاپ اول،۱۳۸۱

 

 

 

 

 

 

۹۰tv.ir | پایگاه رسمی برنامه ۹۰ –

پنجمین جشنواره شعر و موسیقی مازندران در تالار وحدت برگزار می شود

شاد بودن حق فردی و جمعی ماست.یکی از راه های شادبودن توجه به ظرفیت های فرهنگی از جمله فرهنگ اقوام است.
RSS

مهدی رحمتی و تکرار قصه موشک و موتور گازی ما و ژاپن یا کره/تیم ملی کره را برد چون یک وحدت ملی داشت

مهدی رحمتی در پیامی به هواداران استقلال گفت باید بپذیریم که فوتبال کره و ژاپن سال ها از ایران پیشی گرفته است.
RSS

لاریجانی در نشست مشترک مجلس و دولت جدید: امروز بیشتر از همیشه نیازمند وحدت هستیم

رئیس مجلس شورای اسلامی در نشست مشترک نمایندگان با رئیس جمهور منتخب گفت: قانونگذاری در نگهداری وفاق و همدلی بین مسئولان کشور بسیار تاثیرگذار است.
RSS

کیهان:ظبق خبرموثق عارف به نفع روحانی کنار می رود اماآن رادیراعلام می کنندتااصولگریان به وحدت نرسند

روزنامه کیهان در سرمقاله خودنوشت:
RSS

علی اکبر ولایتی: وحدت اسلامی از افتخارات استان کرمانشاه است

ولایتی نامزد انتخابات ریاست جمهوری گفت:‌ زندگی مسالمت‌آمیز شیعه، سنی و اهل حق استان کرمانشاه نشاندهنده وحدت اسلامی است.
RSS