یه بنده خدایی میگفت : همه چیز رو ردیف کرده بودم بابا و مامانم رو فرستادم خونه ی خاله و عمّه خونه برای دوست دخترم آماده ی آماده بود حساب همه چی رو هم کرده بودم رفتم دنبال دوست دخترم دیدم زودتر از من ، جایی که باهم قرار گذاشته بودیم ؛ منتظرمه خدائیش دختر پایه […]
نوشته وقتی دوست دخترم را به خانه بردم اولین بار در مجله اینترنتی بیا تو ببر پدیدار شد.