داستان> پسربچهای که میآید تو، سر و وضع خوبی ندارد. توجه من به طرفش جلب میشود. دوتا از دوستانم به طرفش میروند که بیرونش کنند. من هم جلو میروم. پسربچه، دو سه باری سر چهارراه شیشهی ماشینم را تمیز کرده بود. مظلومانه التماس کرد: «آقا خواهش میکنم. به خدا پولش رو میدم. میخواین پولام رو نشونتون بدم؟»
سایت سرگرمی خربزه